ده سال قبل، ده سال بعد

توی یه اتاق دنج تو یه روستای آروم تک و تنها نشستم و دارم خورش کرفس می خورم، لابد بعدش هم چای.

 این آخرین روز های کار من توی این روستاست. علی رغم اینکه کار کردن اینجا باعث شد یه مدتِ نه خیلی کم توی این کشور غریب تنها تر از همیشه باشم، اما خیلی بهم کمک کرد که خودم رو پیدا کنم. قبل از شروع کار هیچ وقت در خودم این اعتماد به نفس رو نمی دیدم که بتونم اینجا کار کنم (با اون حد از زبان که من اون موقع بلد بودم و بی تجربگی و … ) برای همین کار رو به پیشنهاد دوستم از این روستای کوچیک شروع کردم. هیچ وقت فراموش نمی کنم که برای مصاحبه ی این بیمارستان چقدر استرس داشتم و حتی روز های اول… اما بعد از گذشت 2-3 ماه، اونقدر اعتماد به نفسم بالا رفت که تونستم شرایط کارم رو عوض کنم و به یه بیمارستان خیلی بهتر برم.

من این رو یه تغییر بزرگ در خودم می بینم. نمی دونم شاید ده سال دیگه اگه اینو بخونم خنده م بگیره از سطح انتظاراتم و از چیزایی که خوشحالم می کنه… خوب امیدوارم که ده سال دیگه سطح انتظاراتم یه جهش اساسی کرده باشه!

نمی دونم ده سال پیش که یه دانشجوی سال ِ یک بودم تصورم از آینده چی بود. اصلا ده سال پیش چنین وقتی چی کار می کردم؟ لابد درس می خوندم چون فصل امتحاناتم بود؟ نمی دونم توی تصوراتم ده سال بعدش کجا بودم و چی کار می کردم. خیلی حسرت می خورم که چرا هیچ وقت خاطرات و ذهنیاتم رو جایی ننوشتم.

 

 

2 دیدگاه برای “ده سال قبل، ده سال بعد

  1. ناشناس می‌گوید:

    narges jun to khrli adame boland hemmat va dar eyne hal khaki hasti, khoda ham ishalla hamishe komaket mikone

  2. najmodin می‌گوید:

    eshala 10 sal dge raeese ye bimarestane aaaaaaaaaaali shi

بیان دیدگاه